✣✣✣اگه بی جنبه ای نیا تو✣✣✣
هیس هیچی نگو!!!!!!!

 

بازیچه ی قلب

ای دل من ، باز دوباره گریه کردی ، عزیزم بی فایده است
حیف تو که بازیچه شی ، هیشکی قدرت ندونست
گریه نکن دل داغونم ، نمی دونی ولی من می دونم
اون ، من و تو رو از یاد برده ولی من دارم واسش می خونم
من ساده لعنتی رو نگاه کن ، عمری به پای وعدش موندم
سوختم ، ساختم ، شکستم ، اما ازش نگذشتم
گریه نکن دل دیوونه ، نمی دونی ولی اون می دونه
بازیچه بودی واسه تنهاییش ، واسه همین که دل من خونه
من ساده لعنتی رو نگاه کن ، عمری به پای وعدش موندم
سوختم ، ساختم ، شکستم ، اما ازش نگذشتم (نگذشتم)

خدا کجایی که دلم مرد ، به جای خوشبختی بد آورد

به دست قلب سنگ نارفیقش شکست و کم آورد
حیف تو که بازیچه شی ، هیشکی قدرت ندونست
گریه نکن دل داغونم ، نمی دونی ولی من می دونم
اون ، من و تو رو از یاد برده ولی من دارم واسش می خونم
من ساده لعنتی رو نگاه کن ، عمری به پای وعدش موندم
سوختم ، ساختم ، شکستم ، اما ازش نگذشتم
گریه نکن دل دیوونه ، نمی دونی ولی اون می دونه
بازیچه بودی واسه تنهاییش ، واسه همین که دل من خونه
من ساده لعنتی رو نگاه کن ، عمری به پای وعدش موندم
سوختم ، ساختم ، شکستم ، اما ازش نگذشتم

نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ساعت 19:36 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

عشق منی

عشق منی اخه عمرمنی همدم اول و اخرمی

.دوستت دارم اره دوستم داری اما من بیشتر یکمی

.چیک چیک بارون چشمای من واسه عشقم یک سند

.نازمیکنی واینو خوب میدونی نازکشدنو عشقت خوب بلده

.میمیرم واسه اون طرزه نگاهت.اخماتمم واسه من خیلی شیرینه

.اخه قیافه اتم یه جورایی به دل میشینه

.به هم میایم اینو همه میگن اما چرا از رو نمیرن اونایی که حسودن به عشقمون جدایی رو میارن میونمو

.اما من و تو اینو خوب میدونیم نمیتونیم  که بدون هم بمونیم .جونمنو به جون هم وابسته است

.قلبمون واسه غریبه بسته است.به جزدزدیدنت دیگه راهی ندارم

.واسه رسیدن به تو لحظه شمارم.میدونم که میدونی عشق منی .عمرمنی.عزیزجونی

.گفتی اخرمیکشمت اما چه جوری.تو که باچشمای تنگ بلوریت خیلی وقته مارو کشتی خبرنداری

.میدونی که واسه من نشان غروری.

نه نمیشه نمیتونم دل کوچیکمو قانع کنم نباشی ماتم نگیرهواسه دیدن چشمات نمیره.نه نمیتونم ببینم عزیزم داری با غریبه ها میزنی حرف.حالاعشقو میکنیم صرف.ع یعنی عمرمنی. ش یعنی شاه منی.ق یعنی قلب منی.

نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ساعت 19:35 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

خداحافظ

دیگه بهم ثابت شده که ما به هم نمی رسیم ، اشک های من بی فایده است
دست های تو ، تو دست اونه ، جشن عروسیتونه ، خداحافظ

تو دیگه می ری ، می دونم نمی تونم به تو برسم ، عزیزم دارم می میرم


دیگه این جا ، جای من نیست ، دیگه دستات مال من نیست
دیگه اون غرور بی حد عزیزم ، همراه من نیست

تو دیگه می ری ، می دونم نمی تونم به تو برسم ، عزیزم دارم می میرم



خداحافظ عزیزم که اگرچه دیره ، کاش بغضم وا شه ، گریه ام بگیره
اما انگار که قسمت همینه ، عشقت توی همین جاده بمیره
بمیره ، خداحافظ عزیزم

خداحافظ عزیزم

از همین جاده که رفتی پی بختت ، منم می رم عزیزم ، بی تو می میرم
دیگه دنیا جای من نیست ، دیگه فردا مال من نیست
دیگه دستای نجیبت عزیزم ، همراه من نیست

نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ساعت 19:34 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

دل بی طاقت

دل بی طاقت گریه نکن ، می دونی او نمیاد ، تو دیگه رفتی از یاد
حالا اون یار دیگه داره ، اشکات فایده نداره ، با تو کاری نداره
هر چی که بین من و اون بود از جنس گناه شد ، اون دنیا هم تباه شد
خونه ای که با خون دل و دیده بنا کردم ، رو سرم یک شب خراب شد

همه کس ، آی عشقم کجایی ، مثل ابر بهارون ، اشکام داره می ریزه
بیا با اون صدای نازت ، بازم اسمم صدا کن ، آغوشتو رها کن
اگه بعد از بی وفاییت ، هنوزم عاشق نبودم ، آره نفرینت می کردم
چه کنم آتیش عشقت ، تنمو خاکستر کرد ، عزیزم دورت بگردم


اگه با چشای پر اشکم ، رو به رو بشی ، زودی می فهمی

که چه قدر عاشق بودم و واسه نگاه تو مردم ، خیلی بی رحمی
باید از اول می دونستم ، دلت واسه من جایی نداره
باشم و نباشم پیش تو ، واسه تو عزیزم دیگه فرقی نداره
رفتی و تو گذاشتی تنهام ، خنده خشکید رو لب هام
گریه یار آشنا شد ، با چشمام هم صدا شد
رفتی و تو گذاشتی تنهام ، خنده خشکید رو لب هام

گریه یار آشنا شد ، با چشمام هم صدا شد

نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ساعت 19:33 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

 

خدا نگهدار ای همیشه،پناه قلب بی کس من
نرو که دیگه کس نمیشه،به فریاد رسِ من
بذار که واسه اخرین بار تو رو به اغوشم بگیرم
گریه نکن عشقم الهی که واست بمیرم
خدا نگهدار ای گل یاس،اونجا مواظب خودت باش
از همدیگه نشون نداریم ،غم ما یه دریاست
هر دو چه مظلوم و چه غمناک،خیره به چشم هم نشستیم
یادِ تموم خاطره ها چه عهدی که بستیم
روزی اگه منو ببینی موی سیاه به سر ندارم


اون وقته که میفهمی بودی همه دار و ندارم
بیا قسم بخور عزیزم که بعدِ من عاشق نمیشی
قسم به اون چشمای معصوم من عاشق نمشم
حلالم کن اگه یه روزی،حرفی زدم اشکات بریزن
یا این چشمای هرزه،چشمِ غریبه رو دیدن
اگه از من خیانتی بود،یا طعنه از روُ عادتی بود
حلام کن که دیگه شاید تو رو من نبینم

 

بیرحمی

 

توی زندگی من خیلی عشقا بودن
ولی هیچ کی مثل تو نبود
واسه ی یک خونه خیلی جاها گشتم
ولی هیچ جا قلب تو نبود
به رنگ زندگیمه سیاهه دو چشمات
نشونشم این رنگ زردم
جونو،عمرو،جسمو
نزرچشمات کردم الهی دورتو بگردم
اشک چشمامه انگار
نم نم بارونه یار
این دل دیوونم بی تو پریشونه یار
یار دل سرده من ،درمونیو درد من
دیگه نگوای دیوونه، دست از من بردار
عشقم بودیوهستی،هرچند چشمتو بستی
روی این دل تنها،اگر هم اونو شکستی
سیرم از همه دنیا، قلبم پاره شد از درد
اینو صد دفعه گفتم، بیرحمی و دل سرد
تو چشام نگاه کن اسممو صدا کن
دردمو دوا کن بیرحم
من به تو محتاجم، دل به عشقت دادم
هی نگو از پیشت میرم
نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ساعت 19:27 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

کجایی گلم

 
تو کوچه ی دل من فقط یادت تو مونده
توی آسمونش فقط عطر تو بوده
میدونی عزیزم بدون تو میمیرم
دلمو نمیشه که از تو پس بگیرم
دل بردی از من،من موندم با غم
اشکامو نم نم میریزم عشقم
توی دستای من فقط دست تو بوده
خاطرات با تو دل منو سوزونده
میدونی که عشقت غریبه هارو پست زد
واسه داشتن تو دلم هوس رو خط زد
با تو زیر یک سقف همیشه آرزومه
دل پیر و تنهام به عشق تو جوونه
میمونم همیشه به پای عشق پاکم
میخوام هرچی دارم به پای تو ببازم
رفتنت عذابه موندن تو یه رویاست
شده آرزوهام به وسعت یه دریا
اسمتو همیشه روی لبهای خستم
همه زندگیمو به چشمای تو بسم
دل به تو دادم ای گل من،گره وا گمشدی مشکل من

دل به تو دادم ای گل من،کاشکی قلبت بشه منزل من

نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ساعت 19:24 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

آسوده باش " دل " من ..

دیگر" تو
" را به کسی نخواهمت داد
..

نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ساعت 19:11 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

به شانه ام زده ای
که تنهائی ام را تکانده باشی !
به چه دلخوش کرده ای ؟!
تکاندن برف از شانه های آدم برفی ؟

 

نوشته شده در جمعه 17 آذر 1391برچسب:, ساعت 10:51 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

نوشته شده در پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ساعت 12:50 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

 

قصه ازآنجاشروع شدکه... خیلی عصبانی بود،

گفت اگه دوستم داری ثابت کن، گفتم چجوری؟

تیغ روبرداشت وگفت رگتوبزن، گفتم

مرگ وزندگی دست خداست،گفت پس دوستم نداری،

تیغوبرداشتم ورگمو زدم،وقتی داشتم توآغوش گرمش

جون میدادم یواش درگوشم گفت:

اگه دوستم داشتی تنهام نمیذاشتی.

نوشته شده در پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ساعت 12:49 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

 

بهش بگین ...که من دارم میمیرم ...میمیرم ..
همش بهونه ی اونو میگیرم ...میگیرم ...
بهش بگین میخوام اونو ببینم ...ببینم ...
بهش بگین که من دارم میمیرم ...میمیرم .
چرا تو از خداته من نباشم؟
همش دعاته از دلت جدا شم؟
چرا تو زندگیت جایی واسم نیست؟
ازم نخواه که من مثل تو باشم.
جدایی واسه من سخته میدونی.
واسه اینه که پیشم نمیمونی.
چرا تو قلب تو جایی واسم نیست؟
بیا یه کاری کن پیشم بمونی
بهش بگین چرا میخواد برم من ؟
اخه حرفامو من به کی بگم من؟
بهش بگین چه قدر دوسش دارم من ....
بهش بگین که من دارم میمیرم ...میمیرم..

نوشته شده در پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ساعت 12:46 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

 

خبر رسید می برنش خدا بگو چی كار كنم
هی به سرم میزنه كه فرار كنم فرار كنم
سربازی حالیش نمیشه من تو رو از دست میدمت
انگاری یادت رفته كه منو دیوونه كردنت

امروز و فرداس كه بیام زندگیتو خراب كنم
عكسایی كه بهم دادی بدتریناشو قاب كنم
بیام كه حالیت بكنم نارو زدن چجوریه
خودت میخواستی بد بشم دست خودم نیست زوریه


الان شنیدم كه تو رو میبرنت چی كار كنم
اینجا به آسونیا نمیذارن پا شم بیام من
نمیشه كه دست روی دست بذارم و اینجا بمونم
نمیشه كه بشینم و فقط خدا خدا كنم من
یادته میگفتی بهم باید با این عشق خو كنی
برو بیا با همدیگه زندگی رو شروع كنیم
حالا دیگه فرق میكنه دیگه نمیمیرم برات
میخوام ببینمش كیه اون كه نشسته زیر پات

نوشته شده در پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ساعت 12:46 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 


گفتم : میری؟
گفت : آره
گفتم : منم بیام؟
گفت : جایی که من میرم جای دو نفره نه سه نفر
گفتم : برمی گردی؟
فقط خندید.
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین انداختم

دستشو زیره چونم گذاشتو سرمو بالا آورد
گفت : میری؟
گفتم : آره
گفت : منم بیام؟
گفتم : جایی که میرم جایه یه نفره نه دو نفر
گفت : برمیگردی؟
گفتم : جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت

ولی
اون مدتهاست که برگشته
وبا اشک چشماش
خاک مزارمو شست وشو میده

نوشته شده در پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ساعت 12:44 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

 

 آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم
آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی
بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی
 جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
بگذار لبهایت را بر روی لبانم
حرفی نمی زنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت

خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو

دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم ، می دانم اینک کجا هستم، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را می کشیدم و هر زمان خوابش را می دیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود....
در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه می دانم زمان چگونه می گذرد و نه می دانم در چه حالی ام
تنها می دانم حالم از این بهتر نمی شود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمی شود
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه

خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم

نوشته شده در پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ساعت 12:44 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 43 صفحه بعد